1 subscription and 0 subscribers

(Peeping Tom) بررسی فیلمنامه ی چشم چران

(Peeping Tom) بررسی فیلمنامه ی چشم چران

فیلمنامه چشم چران (Peeping Tom) نوشته ی لیو مارکس (Leo Marks)، فیلمنامه یی پیچیده و خوب پرورش یافته است. لیو مارکس قطعن تحقیقی وسیع درباره ی انواع ناهنجاری های جنسی یی که شخصیت اصلی فیلمنامه اش از آن رنج می برد انجام داده. او همچنین فیلمنامه یی نوشته که فراتر از ساختن یک داستان هیجان انگیز جنایی، داستانی درباره ی ماهیت سینماست (این موضوع را در مقاله ی دیگری به طور مفصل تشریح خواهیم کرد). کاراکتر مارک هم، کاراکتری پیچیده و چند بعدی است که در حین فیلم دچار آرک (قوس)، یا تحول شخصیت، می شود. بنابراین شایسته است بیشتر به این فیلمنامه و شخصیت مارک بپردازیم.


پیش از این در مقاله یی به معرفی فیلم Peeping Tom و جزئیات فنی آن پرداختم. همچنین در مقاله ی دیگری به تحلیل روانی چشم چران و ارتباطش با انواع ناهنجاری های جنسی پرداختم. بنابراین، پیشنهاد می کنم قبل از خواندن مقاله ی بررسی فیلم نامه چشم چران، ابتدا دو مقاله یی که ذکر شد را مطالعه کنید.



فیلمنامه چشم چرانپوستر فیلم چشم چران Peeping Tom

 
شخصیت مارک در فیلمنامه چشم چران (Peeping Tom)

ویژگی جالب کاراکتر مارک در فیلمنامه چشم چران این است که او هم آنتاگونیست (شخصیت اصلی منفی) و هم پروتاگونیست (شخصیت اصلی ثبت) این فیلم به طور توأم است. در واقع چالش قاتل این فیلم، برخلاف بسیاری دیگر از فیلم های جنایی، چالشی برای مخفی کردن جنایتش از جامعه یا پلیس نیست (کما اینکه خود مارک در سکانس پایانی فیلم می گوید مدت ها انتظار لو رفتن جنایتش را داشته و برای آن آماده است)، بلکه چالش او با شخصیت دو قطبی خودش است.



فیلمنامه چشم چرانمارک لوئیس در چشم چران

مارک شخصیتی دو قطبی دارد. از سویی او یک قاتل است که با خونسردی سوژه هایش را به قتل می رساند، از آن ها فیلم می گیرد، و بعد فیلم ها را برای لذت جنسی تماشا می کند؛ و از طرفی مرد جوان مهربان و خجالتی یی است که حتا از گرفتن کرایه ی آپارتمان هایی که اجاره داده معذب می شود، هلن را دوست دارد، و می خواهد که تبدیل به آدم سالمی بشود. همین ویژگی های مثبت اوست که باعث می شود بیننده احتمالن از او مانند یک کاراکتر منفی مطلق متنفر نباشد، بلکه حتا او را دوست داشته باشد و آرزو کند ای کاش تغییر کند و درمان بشود.


از جهتی می توان مارک را با نورمن بیتس (Norman Bates) در فیلم روانی (Psycho) هیچکاک مقایسه کرد. نورمن هم شخصیتی دو قطبی دارد؛ از طرفی مرد جوان سر به زیری است که با دختری که به متل او آمده مهربان است و برایش غذا می آورد، و اگرچه یک بار او را از سوراخ توی دیوار دید می زند (باز هم مثل مارک) اما از این کار شرمنده می شود، اما در عین حال قطب دیگر شخصیت او قاتلی بی رحم است. همچنین نورمن نیز مانند مارک که توسط پدرش شکنجه شده، توسط مادرش تبدیل به فردی ضد جامعه و دارای ناهنجاری جنسی شده.



فیلمنامه چشم چراننورمن بیتس در فیلم روانی هیچکاک

اما نورمن و مارک یک تفاوت اصلی دارند. نورمن نهایتن مغلوب قطب منفی شخصیتش می شود، به طور کامل تبدیل به قاتلی می شود که می خواهد جنایتش را تا انتها مخفی نگه دارد، و حتا بعد از افشا شدن رازش به طور کامل در قالب مادر روانی اش فرو می رود؛ در حالی که مارک با وجود چند فقره قتلی که انجام می دهد همچنان تا پایان فیلم با خودش کلنجار می رود و دوست دارد فرد سالمی باشد _او حتا با لو رفتن قضیه به هلن آسیب نمی زند و به جایش خودش را می کشد.


 
مارک قربانی تجاوز به حریم شخصی

همانطور که در فیلم کودکی مارک می بینیم، پدر او برای مشاهده سیر رشد کودک و همچنین واکنش به ترس، از مارک به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده کرده بود. او مارک را همه جا تعقیب می کرد و از هر لحظه ی او فیلم می گرفت؛ از بازی و کنجکاوی هایش تا لحظه ی خداحافظی با مادرش در بستر مرگ او. پدرش او را حتا موقع خواب هم رها نمی کرد؛ از او مخفیانه فیلم می گرفت، و او را می ترساند. جالب تر این که به او دوربینی هم هدیه می دهد، چه بسا به منظور اینکه حتا لحظات بیشتری از زندگی خصوصی پسرش را مستند کند. مارک در آخر فیلم به هلن توضیح می دهد که آنچه از کودکی او دیده تنها گوشه ی کوچکی از اتفاقاتی است که برای او افتاده. او صدای گریه های خودش در اثر آزار پدرش، و همچنین صدای ضبط شده با میکروفن های مخفی یی که پدرش در همه ی اتاق های خانه جاسازی کرده را برای هلن پخش می کند.



فیلمنامه چشم چرانمارک از پدرش دوربینی هدیه می گیرد

در چند جا از فیلم وقتی صحبت از کلید می شود مارک واکنش های غیر عادی یی انجام می دهد. اولین بار وقتی هلن به او کلید کمدی را می دهد، او کلید را نمی گیرد. همین اتفاق هنگام تردید او در پذیرفتن کلید استودیوی کوچک بالای مغازه ی محل کارش هم تکرار می شود. جالب تر آن که او حتا در خانه یا اتاقی که دربردارنده ی اسناد جنایاتش است را نیز قفل نمی کند. اتفاقن مادر هلن که یک شب پنهانی وارد اتاق او می شود هم این نکته را گوشزد می کند، و تعجب می کند که چرا در خانه یا اتاقش را قفل نکرده بوده. مارک در برابر سوال او می گوید که هیچ وقت به او اجازه ی داشتن کلید داده نشده، و او به داشتن کلید عادت نکرده.


توصیف های بالا نشان می دهد که چطور مارک به طور دائم تحت نظر، و بی بهره از حداقل حریم شخصی بوده. چه بسا حتا تا بعد از سن بلوغ هم بخاطر تحت نظر بودن یا دید زده شدن توسط پدرش از ابراز یا تجربه ی سککس محروم بوده، و بنابراین حالا که پدرش دیگر زنده نیست و او تازه می خواهد برخی از تجربه ها را به دست بیاورد در ارتباط واقعی و بی واسطه با زنان ناتوان است.


 
عامل محرک فیلمنامه و قوس شخصیت مارک

کاراکتر مهم دیگری در فیلم چشم چران، هلن، همسایه ی مارک است. عامل محرک فیلم هم لحظه ی آشنایی مارک با هلن و احتمال ایجاد رابطه یی عاطفی بین آن هاست. هلن مانند کاتالیزوری عمل می کند که مارک را به مواجه شدن با شخصیت متلاشی خودش ترغیب می کند. در واقع هلن مارک را از قالب خودش در می آورد، و داستانی که می توانست تا ابد با قتل های پنهانی مارک ادامه پیدا کند را به سمت پایان پیش می برد.



فیلمنامه چشم چرانهلن در فیلم چشم چران

قوس شخصیت مارک با مواجه شدن با مادر هلن به وجود می آید. مادر هلن که عنصری غیر عادی را در مارک تشخیص داده به او می گوید بهتر است مشکلش را با کسی در میان بگذارد و آن را حل کند. همین باعث می شود مارک تصمیم به درمان خودش بگیرد. در واقع مارک با ایجاد رابطه یی عاطفی با هلن و تصور این که او هم می تواند انسانی عادی باشد، و سپس با مواجه شدن با مادر هلن که او را تشویق به حل مشکلش می کند، تصمیم به تغییر می گیرد. مارک با روانپزشکی صحبت می کند که به فردی در شرایط او (مبتلا به اسکوپتوفیلیا) پیشنهاد می کند در چند جلسه ی متداوم درمانی برای حل مشکلش شرکت کند. اما طبیعتن مشکل مارک خیلی فراتر از آن رفته که بشود حلش کرد، و به ناچار مارک به پایان محتومش که تنها می تواند زندانی شدن یا خودکشی باشد می رسد. مارک مرگ را ترجیح می دهد، و با سرنیزه ی پنهان شده در پایه ی دوربینش، همانطور که قربانیانش را پیش از این کشته بود، خودش را می کشد.



فیلمنامه چشم چرانمارک خودش را می کشد

 
درباره ی لیو مارکس نویسنده ی فیلمنامه چشم چران
فیلمنامه چشم چرانلیو مارکس

لیو مارکس، که نام کاملش لیوپالد سمیول مارکس (Leopold Samuel Marks) است، در 24 سپتامبر 1920 در لندن متولد شد. او پیش از اشتغال به نویسندگی، در طول جنگ جهانی دوم، به عنوان رمزنگار برای دولت بریتانیا کار می کرد. او پس از جنگ چند نمایشنامه و فیلمنامه نوشت؛ از جمله: رگبار (Cloudburst) (1951)، چشم چران (1960) (Peeping Tom)، سبسشن (Sebastian) (1968)، و روان-پریش (Twisted Nerve) (1968).


 

فیلمنامه ی چشم چران او به کارگردانی مایکل پاول (Michael Powell) در هنگام اکرانش در سال 1960 به شدت مورد نفرت منتقدین قرار گرفت، به طوری که عده یی آن را اثری «قبیح و پوررنوگرافیک» نامیدند (نشریه ی The Telegraph). اما این فیلم وقتی توسط فیلمسازان نسل های بعدی، نظیر مارتین اسکورسزی، دیده شد، مورد اعاده ی حیثیت قرار گرفت. در حالی که هم دوره های لیو مارکس اثر او را صرفن یک جور پوررنوگرافی خطاب کردند، سینما دوستان نسل های بعد از آن به عنوان اثری خوش ساخت و دیدنی با داستانی پیچیده و چند بعدی یاد کردند (مقاله ی «Peeping Tom) film)» در ویکیپدیا).


 
منابع

نشریه ی The Telegraph، مقاله ی «Leo Marks»، نوشته شده در تاریخ: 23 ژانویه ی 2001، تاریخ دسترسی: 20 ژوئن 2018.


دانشنامه ی ویکیپدیا، مقاله ی «Peeping Tom) film)»، تاریخ دسترسی: 13 ژوئن 2018.


 


بخش چهارم مقاله ی من درباره ی فیلم Peeping Tom، با عنوان نقد فیلم چشم چران را نیز بخوانید.



Read the full article