1 subscription and 0 subscribers

از اینجا به بعد سفرت تنهایی

از اینجا به بعد سفرت تنهایی

از اینجا به بعد سفرت تنهایی


بند نافی که تو را به کره ی آبی بسته بود،


اینک بریده است.


تو در سکونی بی پایان


پیش به سوی مغاکی می روی.


 

از این جا به بعد سفرت تکرار یک ثانیه است_


بی هیچ امیدی به آبادی،


بی هیچ امیدی به صدایی که بشنوی،


بی هیچ فراز و نشیبی.


 

تو تنهایی؛


تنهاترین و فراموش شده ترین.


 

غلت می زنی،


غلت می زنی،


و در تاریکی غرق می شوی،


پیش به سوی «غبار ستارگان» می روی


آن طور که زن کولی می گفت؛ یادت هست؟


 

ما عاشق ترین بودیم_


عشق معنای اسممان بود؛


عاشق تر از دو چشم از حدقه درآمده.


ما ازلی و ابدی بودیم_


ازلی و ابدی مثل توده ی معلق غبار سحابی ها.


 

اکنون غباری هستی


غباری از میلیون ها اتم_


ذره یی هستی از میلیارد ها


میلیارد ها


ذره ی کهکشان.


 

نه فریاد نکش؛


اینجا فریادت حتا یک وجب آن طرف تر هم نمی رود.


تو محکوم شده یی،


از همان لحظه که یک اسپرم لعنتی


از بیضه ی پدرت خارج شد.


آن اسپرم لعنتی


که اکنون


دست زیر چانه زده


و غرق کابوس های فلسفس اش است.


 

چشم هایت را نبند


که دور شدن کره ی آبی رنگ


آخرین چیزی ست


که تا ابد


خواهی دید.


و بعد از آن...


تاریکی


تاریکی


تاریکی


تنهایی


تنهایی


تنهایی


سرما


سرما


سرما


سکون


سکون


سکون


 

و مرگ لطفی ست در حق تو


نه یک مجازات!


 

از اینجا به بعد سفرت تنهاییPhoto by Klaus Kampert



دکلمه ی شعر از اینجا به بعد سفرت تنهایی
http://www.sinarium.com/wp-content/uploads/2018/04/Az-Inja-Be-Bade-Safarat-Tanhayi-Sina-Ghasemi.mp3



Featured Image by Klaus Kampert

Read the full article